فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

نباشی دلتنگم

باشی خوشحالم در هر کجا در هر زمان فقط با تو به آرامش می رسم وقتی دنیا بوجود اومد 2 نفر به این دنیا شگفتی دادند یکی تو یکی من تو اسمت آدم شد من اسمم حوا شد و پس از آن دلواپسی و شادی  دنیا را فرا گرفت و چه ستاره هایی که درخشیدند در آسمان شب و چه آفتابی طلوع کرد در روز من شدم روز تو شدی شب ما شدیم دنیا از ما باریدن شروع کرد و از تو نور گرما تابید ما دنیا رو با میلیاردها انسان شروع کردیم اسمش شد هستی پس از ما نیستی آمد اما تو من اگر نباشیو هیچی معنی نداره با یه بوسه بر گونه من همه چیز قشنگ شد و با یک جدایی تمام دنیا تاریک شد عاشقی از ما شروع شد و جدایی راه دلتنگی را بوجود آفرید ما با هم شروع کردیم با هم تمام کنیم این راه زندگی را ....  https://get.cryptobrowser.site/en/5190152

آیا ما همه درون یک آکواریوم هستیم

آیا ما همه درون یک آکواریوم هستیم و چشمانی که ما اونا رو نمی بینیم ما رو می بینند آیا ممکنه موجوداتی باشند که  سیاره زمین برای انها  به اندازه  یک  نخود باشه آیا ممکنه اگر همه انسانها رو از طریق مغز به هم وصل کنیم یک سوپر انسان  فوق  پیشرفته  بوجود  بیاد که ندیده ها  رو  بتونه ظاهر کنه همه چیزهایی که در همه جهانها چه  کوازی  چه غیر موازی باشه  همه معما رو  حل کنه آیا کسانی هستند که  کلید خاموش  و روشن کردن ما دست اوناست اگر اونایی باشند واقعا خیلی باید حیرت انگیز باشند شاید هم اونا همه مثل ما انسانند ولی توانستند فوق العاده پیشرفت کنند و شاید هم آنها هم درون آکواریومی هستند که  انسانهای پیشرفته تر از اونا  رو کنترل دارند شاید هم تحت هیچ  کنترلی نیستیم و همه درون یک آکواریومیم و آنها هم خیالشان راحته که کسی نمیتونه از آکواریوم بیاد بیرون اونا  اگر باشند کیستند و در کدام کهکشانند  یا شاید هم  خیلی  نزدیک ما هستند و شاید ما روی پوست بدن اونا هستیم....

اینجور با من حرف نزن

میگی رقص کن چقدر برقصم برات یکساعت 2 ساعت کافیه اشاره کنی تا بیام پیشت تا یکی به من زنگ میزنه میگی کی بود کی هست تو چرا شکاکی من عشق تو هستم اینقدر منو آزار نده میرم از پیشت تا از دستم رها بشی میخوام برای دل خودم بخونم بزن تار که دلم از دنیا گرفته وقتی ماه در میاد به خودم میگم ماه در اومده که آسمان رو صاف کنه  من که به تو گفتم عاشقم نکن دیوونه میشم  در راه زندگی عشق دل من پر خونه  این همه زیبایی عشق  برای من چرا جهنمه میگی یه امشب شب عشقه همین امشب رو داریم هر بار نگاهت میکنم یعنی  دلم برایت تنگ شده  یعنی  باورم نمیشه  تو برای منی اما  چرا این همه رنجم میدی با اینکه  دلم مهربونه اما  فقط نامهربونی میبینه بیا که من هنوز یارتم فدات شم دارم با این همه نامهربونیت میمیرم اما حالیت نیست بزار دستت رو توی دستم تا بتونیم با هم ادامه بدیم بیا با هم جاوادان ترین عشق گیتی جهان رو بسازیم بزرگتر از هر عشقی از بدو خلقت باشیم نگاه کن حال و احوالمو چقدر آرزو در سینه داشتم هنوزم اگر بیای باز هم میتونیم ددای درد هم باشیم  دلم میخواد ببوسمت اگر هنوزم ماه داری در آسمون دلت اون ماه رو من به تو دادم یادگاری اما من بعد از تو دیگه من یاری ندارم تنهاترین آدم روی  زمین میشم از من عاشقتر نمیکنی پیدا ...  https://get.cryptobrowser.site/en/5190152

این داستان واقعی نیست آیا در پاییز عقل آدم کم میشه..

و در بهار عقل آدم بیشتر میشه زمستان هم که سرد هست و عقل نه خوب نه بد کار میکنه و در تابستان هم حسابی داغ میکنه حالا چرا به این صورت میشه چون در پاییز برگهای  درختان می ریزه و در بهار  از نو  شکوفا میشه مثلا همه چیز در بهار رشد میکنه و شاید ادمها هم همین طور باشن بیشتر آدمها  حتی  در بهار رشد می کنند خوب این هم یه جور فکره .......

هرگز از نزدیک سگی دیگه رد نمیشم

هرگز از نزدیک سگی دیگه رد نمیشم  هزار بار در طول عمرم از کنارشان رد شدم اتفاقی نیفتاد حتی از کنار 5 سگ اما  حادثه خبر نمی کنه و هر لحظه در کمین هست فکرشو نمی کردم اینبار نوبت منه که گازم بگیرن یک روز مثل همه روزها از خانه خارج شدم برای خریدن فاصله بازار مرکز خرید تا منزل زیاد نیست گفتم هم قدمی می زنم هم هوایی تازه می کنم اما از کجا می دانستم که امروز قراره چه بلایی سرم بیاد بله همان سگهای به ظاهر مهربان که دم هم تکون میدادند و بارها هم ایستادم تماشاشون می کردم این بار فرق می کرد یک سگ در کناری نشسته بود و سگی دیگر در حال قدم زدن بود ماشین ها هم می رفتند می آمدند و آدمها هم همچنین وقتی به سگ نزدیک شدم سگ اولی از کنارم رد شد و هیچ کاری هم به من نداشت سگ دومی  ناگهان مانند یک ببر حمله کرد و دندانهای تیزش را به پاهام زد  وحشتناک بود هیچ کاری از دستم ساخته نبود ولی شانس آوردم گازم نگرفت فقط دندانهایش را به پایم زد این ماجرا تمام نشد چند روز بعد 4 تا سگ دورم کردند و پارس می کردند چند لحظه ایستادم سپس قدم زدم دوباره به طرفم اومدند نزدیکتر شدند شانس آوردم فقط با پارس کردن بعدش دور شدند  چند روز بعد یک سگ بزرگ که صاحب هم داشت دیدم به یکی حمله کرد پس از اون به طرف من حمله کرد اینبار هم فقط  پارس می کرد اما هر لحظه ممکن بود حمله کنه ...  https://get.cryptobrowser.site/en/5190152