فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

انتظار ندیدنت چه مجازات سختیه

دل را به دیگری دادی  بگو  بگو بگو که دادم انتظار ندیدنت چه  مجازات  سختی همه چیز همه کار  در  برابر این  مجازات آسونه اما  ندینت رو  چگونه تحمل کنم  نمیدونم  یک روز یک ماه  یک  سال یک قرن  چقدر  طول می کشه تا تو رو  دوباره  ببینمت چقدر  حرف  در دلم مانده اگر میگفتن  اونی که رفته سفر بر نمی گرده  دیگه  نمیاد اما نه میدونم که میای  نه میدونم که  نمیای  حداقل دلم به یه چیزی خوش بود اینجوری فقط دلتنگت می شدم بی  وفا  رفتی که رفتی  اما تو زنده هستی فقط  خودت رو از من پنهان میکنی  مسافرت هم  نرفتی با شوق  فراوان  منتظرم که یه روزی  یه جایی بی خبر  بیای دل را به کی دادی  بگو بگو از من یکی بهتر  پیدا کردی  بگو بگو  گفتی یادت هست  گفتی  یادت  همیشه  همراه منه اما  داره  سردم میشه  خیلی  سردمه تمام بدنم  میلرزه دل رو به این راحتی  سپردن  بوود  گناه وقتی همه تنهات گذاشتن و این عمر بی ثمرت در آخرین لجظه ها هست  پیشم میای  چون میدونی  همهیشه  یک آغوش  گرم  در انتظارته  هر چند میدونم  پاییز نمیای  فصل  جدایی هاست  زمستون هم که سرد یخ  و بی روح هست  شاید  بهار  بیایی .... ....

تو بزن تا من برقصم

تو بزن تا من برقصم بزن بزن که داری خوب میزنی  بزن بزن  که داری چوب میزنی  دل من تازگی ها  بلا  شده  تا بیام به خود بجنبم آخه میگی  چی کار کنم آخه این دل  توی سینه  نمیزاره آروم بگیرم تو نده کار دیگه دستم  من به ساز تو می رقصم  تو بزن تا من برقصم ل من تازگی ها بلا شده 

تو بزن تا من برقصم بزن بزن که داری خوب میزنی  بزن بزن  که داری چوب میزنی  دل من تازگی ها  بلا  شده  تا بیام به خود بجنبم آخه میگی  چی کار کنم آخه این دل  توی سینه  نمیزاره آروم بگیرم تو نده کار دیگه دستم  من به ساز تو می رقصم  تو بزن تا من برقصم 

تو بزن تا من برقصم بزن بزن که داری خوب میزنی  بزن بزن  که داری چوب میزنی  دل من تازگی ها  بلا  شده  تا بیام به خود بجنبم آخه میگی  چی کار کنم آخه این دل  توی سینه  نمیزاره آروم بگیرم تو نده کار دیگه دستم  من به ساز تو می رقصم  تو بزن تا من برقصم با نگاهت اینروزا  داری منو خوب میزنی بزن بزن 

تگزاس با تو لندن با تو پاریس با تو کولامپور با تو لاس وگاس با تو

تگزاس با تو لندن با تو پاریس با تو کولامپور با تو لاس وگاس با تو  هانوی با تو برلین با تو کنار دریا با تو صحرای  آدیس آبابا با تو توکیو با تو در مادرید با تو در پنسلوانیا با تو در پطرزبورگ با تو بیابان با تو در علفزار با تو در جام جهانی با تو در کنار رودخانه با تو همه جا با تو در سیاره  ونوس  با تو در آن دنیا با تو در ماشین زمان با تو در رستوران با تو در  وان  با تو بر ر.ی صندلی با تو در هتل با تو در زمان مرگ  با تو در بازار با تو در خیابان با تو در شهر بازی  با تو در ر.م با تو در موزه با تو در خواب با تو در بیداری با تو در آبشار نیاگارا با تو بالای  کوه  با تو در روستا با تو همه جا با تو  هیچ  کجا بدون تو  تو  فقط بگو  کجا باشم زمان و مکان فقط با تو...

نه میتونی گریه کنی نه میتونی خنده کنی زمانی که واقعا باید گریه کنی

نه میتونی گریه کنی نه میتونی خنده کنی  زمانی که واقعا  باید گریه کنی اشکها  یخ زدند خشک شدند نمیان  بیرون نمیان  در حالی که اونی که خیلی  دوستش داشتی از دستت رفت دیگه نیست اصلا  در این دنیا نیست اون  میگن  مرده  همه  میدونن که  خیلی  دوستش  داشتی اما همه  تعجب میکنن که  چرا  گریه  نمیکنی  یه دستمال کاغذی  بر میداری  میزنی  به  چشمات خودت هم میدونی که  حتی  یک  قطره اشک هم در چشمات نیست هر چی زور میزنی  گریه کنی بدتر میشه  چون  هنوز باورت نمیشه  که اون  مرده  مات و مبهوت و هاج و واج  موندی منتظری  یکی  بگه  بیدار شو  چقدر میخوابی  اما  میبینی  همه میگن اون  مرده چند روز میشه   ناگهان  بغضت  در تنهایی خودت میترکه  یاد  محبتهاش  که میفتی گریه میکنی  اینبار   خیلی گریه میکنی  یاد  حرفهاش  یاد آخرین  حرفها  آخرین  نگاهها   یکی  یکی   خاطراتت با اون   زنده میشی  چون کسی پیشت نیست  و  سب شذه  و در سکوت  خودت هستی گریه ات بیشتر میشه  صبح  بیدار میشی میبینی از آسمان هم باران داره میاد ولی  چاره ای نیست  زندگی  ادامه داره  مجبوری ادامه بدی  بدون اون مدتها میگذره 3 ماه میشه بعضی  وقتها  خوابش رو میبینی  میگه  عزیزم  عشق من  تو نباید  این همه سختی بکشی  این همه  رنج  بکشی  بسه  یکی رو پیدا کن  اما هر کی رو  پیدا میکنی  میبینی  زمین تا آسمون با اون فرق  داره چقدر دلت میخواد  یه بار فقط یکبار  حتی 1  دقیقه  اون  زنده بشه و حرفهایی که  نزدی  رو بزنین فقط یک لحظه   به خودت میگی  فقط یکنفر  در این دنیا  دوستم داشت اون هم   تو بودی  ....

روزی میاد که آدم قبول میکنه تعدادی آرزو قرار هست در شکوه یک رویا باقی بمانند

همه آرزوها هم براورده بشه همیشه  در انتهای زندگی یک آرزو هرگز براورده نمیشه  علتش  این هست که انسان  امیدوار برای  دیدن و پیدا کردن و رسیدن اون آرزو برای  فردا  و فرداهای  دیگه باشه هیچ انسانی نیست که همه آرزوهایش  براورده بشه  یکی  ممکنه هزاران عشق رو  تجربه کنه اما  همیشه  یک  قسمتی از بدنش اذیتش میکنه  که  درمانی  نداره اما  به امید درمان آن درد  به  امید رسیدن به فردا  دلبسته که شاید درمانی پیدا  شود یکی  همه  سلامتی  زیبایی رو داره اما  برای  رسیدن  به یکنفر  که خیلی  دلش  اونو میخواد نمیتونه برسه یکی  هر 2 تای  اینها رو  داره هم  پول هم عشق  اما  شبها  نمیتونه راحت بخوابه همیشه یک رویا  تا آخر زندگی تا آخر  عمر با آدم هست...