اولین حیوانی که دم در اورد چه جیوانی بود؟ اولین حیوانی که تاج در اورد چی بود؟ و اما از همه مهمتر اولین حیوانی که شاخ در اورد چه حیوانی بود؟ البته گاو از تعجب شاخ در اورد و گوزن هم به درختها زیاد نگاه کرد شاخ درختی اویز لباس در اورد. اولین حیوانی که بال در اورد کدام پرنده بود؟ کلاغ از ترس اینکه توسط روباه خورده نشود. اولین حیوانی که توسط حیوانی دیگر خورده شد کدام حیوان بود. اولین انسانی که بر روی 2 پا راه رفت و ایستاد برای این بود که ببیند ان دور دورها چه خبر هست چرا انسان خوابید چون هوا ناگهان تاریک شد اون چون هیچ کجا را نمی دید و از ترس اینکه در چاله ای نیفتد خوابید وقتی بیدار شد دید همه جا روشن هست و به خاطر همین هر شب می خوابید تا بیداری و روز را ببیند اولین انسان چرا درون غار رفت؟ چون با دیدن اولین باران به سمت غار رفت و انقدر انجا ماند تا باران بند بیاید....
جگونه از یک انسان یک رباط بسازیم؟ ربات ها خرف انسان را بدون چون و چرا گوش می کنند بگی بخواب می خوابه بگی بلند شو بلند میشه اما ساخت رباط انسانی باید از زمان کودکی اغاز بشه هر چند در زمان پس از بلوغ سعی می کنه مستقل عمل کنه اما ............
هنوز صبح نشده شب میاد وای خدا چقدر با این زمان زود می گذره فقط روزها و شبها و لخظاتی که با تو هستم زندگیم حساب میشه قبل از اینکه تو رو ببینم لجظه ها ثانیه ها سالها بی حرکت بودند و دلم نمی خواست فردا رو ببینم و همیشه در انتظار تو بودم تویی که نمیشناختمت و نمیدونستم تو کی هستی کجا هستی و ایا اصلا تویی که میخوام هست یا نه سالها گذشت در تمام روزها و شبها بدون تو سپری گشت همه انهایی که شبیه تو بودند ارام از کنارم می گذشتند و من به همان نگاه کردن دلخوش بودم و می گفتم چقدر قشنگ هستند کاش یکی از اینها مال من بود ت اینکه سالها همانجوری می اومدند و می رفتند اخرش در یک روز که از خونه اومده بودم بیرون دیدمت با خودم گفتم خودشخه این همونی هست که با تمام وجودم می خواستم بنظرم می اومد سالهاست تو رو می شناختم از بس که در رویام در ارزوهایم بودی تو برام اشنا می اومدی هر کاری کردم نگاهم کنی تو منو نمی دیدی و این بیشتر منو به سمت تو می کشید. اما چاره ای نبود هزار بار در مسیر رفتنم هر بار برمی گشتم شاید تو منو ببینی اما دریغ از یک نگاه قلبم از جا داشت کنده می شد دیگه نمی تونسم تحمل کنم تو رو پیدا کرده بودم نمی خواستم از دستت بدم اما جه کنم که تو انقدر دور شدی که از نظر ناپدید شدی دیگه ندیدمت تا اینکه یکسال گذشت سوار ماشین بودم داشتم می رفتم دیدم داری تنهایی قدم میزنی اما یکی با من بود ماشین نمی تونست در اون وسط خیابان نگهداره اینبار هم نشدتا اینکه یکسال دیگه گذشت سرنوشت اینگونه بود که سالی حداقل یکبار تو رو ببینم اینبار داشتم قدم میزدم دیدمت در انطرف خیابان داری به سمتی می ری فوری بی درنگ اومدم انطرف جاده مسیرم رو با تو یکی کردم کم کم به تو نزدیک شدم قدمهایم با تو یکی شدند نگاهت کردم تو هم نگاهم کردی چون تقریبا به تو چسبیده بودم این دیگه رویا نیود دیگه هواب نبود تو بودی خود خود تو در کنارم اه که منت چقدر خوشبختم مام ان سالهای انتظار تمام شد ...گفتم سلام یک قناری یا بلبلی در قفس فروشگاهی در بیرون خیابان بود گفتم این پرنده چقدر زیباست دیدم با تمام مهربانی به من نگاه کردی و دیگه با هم هم صحبت شدیم گفتم سالهاست دلم میخواست با تو اشنا بشم دوست بشم رفیق بشم تو هم گفتی من هم سالهاست دنبال یکی مثل تو می گردم گفتم عشق خطهای موازی رو به هم میرسونه ما به هم رسیدیم اه ان شب که ما یکی شدیم احساس می کردم در اسمانها در حال پرواز هستم و چون قوهای سفید همه دنیا رو از اون بالا میدیدم دیگه دنیام دنیامون تغیر کرد من از ان لحظه فقط تو رو می دیدم و دیگر هیچی نمی دیدم اخرش پیدات کردم تویی که نمیشناختمت اما میدونستم حس می کردم وجود داری تقدیم به عشق اتشینم وقتشه وقت رسیدن به تو من و تو ما شدیم از عالم دنیا رها شدیم گفتی چرا اونجوری نگاهم می کنی این نگاه با همه نگاههایی که تا این لحظه می کردم فرق داشت گفتم این نگاه سالها نگاه هست که بی تو گذشت تو مال منی در کنار منی و این میدونی یعنی چی گفتی من هم همین احساس رو دارم همیشه احساس می کنم تو رو میشناسم من هم تو رو میخوام با اینکه سالهاست از اون روز اشنایی میگذره همیشه میگی من هم دنبال یکی مثل تو بودم همان جمله ای که در اولین روز اشنایی گفتی فقط با تو زمان زود میگذره .............
با پیر برقص ببینم چه عالمی داره تو بزن تا من برقصم زندگی یعنی فقط بوس و دوست داشتن و عشق ورزیدن است مرا ببوس برای اخرین بار که میروم به سوی سرنوشت دریق از پارسال عشق سال سال 300 سال هر سال میگیم دریغ از پارسال در زمان پیری هم عالمی دارد پیر همان ادم جوان 30 سال پیش هست فکر همان فکره فقط پیر شده در اصل همان بچه 10 ساله هست ..همه میگن ای دادو بیداد فلانی هم به دامش افتاد دوستش دارم بله دوستش دارم... همه ما وقتی پیر میشیم میگیم ای کاش جوان بودیم وقتی پیر میشیم تازه قابل این میشیم که چه فرصتهایی را در زمان های گذشته از دست دادیم حتی بعضی وقتها میگیم پارسال هم بهتر بود جوانتر و سر حالتر بودم اما نمیشه هر 2 تا رو با هم داشت چون ادم پیر میشه می فهمه که زندگی چقدر با ارزش بود اما مفت از دست دادیم زمانی که هرگز تکرار نمی شوند حالا پول داریم اما نمی توانیم خرج کنیم چون باید اول همه بدن رو با پول زیاد از نو ترمیم کنیم فکر دندان سالم در جوانی دست و پای قوی اما شنیدم پیری هم عالمی داره حتی بعضی از ادمها پیر ها رو بیشتر از جوانها دوست دارند و پیر هم جوان رو دوست داره همه مثل هم نیستند دیگه نمیشه به گذشته ها رفت و بوی خوش زندگی از دست رفته را برگرداند باید به همین روزهایی که ثانیه هایش با ارزش هستند دلخوش بود و از دست نداد همه میگن ای دادو بیداد فلانی هم به دامش افتاد دوستش دارم بله دوستش دارم... همه ما وقتی پیر میشیم میگیم ای کاش جوان بودیم دوستش دارم