فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

چرا موجودات فضایی نمیان خسته شدم سالهاست میگن میان مرد یا زن

چون بیکار نیستند آخرین انسانی که بر روی  زمین  زندگی  میکنه  ممکنه 100 سال  عمر کنه فرض کنیم یک انسان 2 ساله تنها و آخرین بازمانده از نسل بشره نه میتونه  به تنهایی تولید مثل کنه نه با کسی که با اون دوستی کنه و اون حتی پس از بزرگ شدن یه فکر اینکه چرا  فقط  خودش  تنها  هست داره زندگی میکنه  هم فکر نمیکنه چون اصلا اونتقریبا میشه  مثل  اجداد ماقبل تاریخ نه کسی هست به اون چیزی یاد بده  یعنی این انسان آخری  باید بدون  یار  زندگی کنه  و کمبودی هم احساس  نمیکنه آنها زن هستند یا مرد  مو دارند یا  کچلند  پسر عم دختر عمو دارند آیا آنها هم لباس می پوشند چی میخورند چقدر میخوابند این موجودات چرا نمیان کجای  جهان هستند یعنی  سفینه ندارند بیان اگر بیان  کجا  فرود میان بام خانه شاید هم در یک زمین فوتبال شاید هم کنار دریا چقدر خوبه فردا صبح که از خواب بیدار شدم ببینم خیابون پر از موجودات فرازمینی هست با یکی از این آلین ها دوست میشم اما اگر وحشی باشن چی به کی کچا باید پناه برد آیا از قبل  زنگ میزنند و تماس می گیرند و میگن فردا  ناهار یا شام میایم  خوب اگر بیان سوسیس و کالباس با نان سنگگ خشخاش کنجدی فکر میکنم خوششون بیاد اگر هر نفرشون 10 کیلو غذا بخوره چی یعنی ناخن دارند کفش چی می پوشند نایک  وشند...ادیداس نه اونا  فضایی هستند کفش  خودشونو می پ اگر بیان چه چیزی در سیاره زمین براشون جالبه فوتبال  منچستر با  بایرن مونیخ یا کنسرت و موسیقی و شاید هم  قدم زدن در خیابان های  تقسیم استانبول شاید هم بیان اهرام  فرعون رو ببینند از کجا میدونیم جقدر بزرگ یا کوچکند شاید یک آلین بتونه  زمین رو شوت بزنه و گل بشه...

این ماجرا واقعی نیست و یک داستان هست

تو رفتی ولی قبل از رفتن گفتی چرا این همه مهربانی میکنی مگه قراره من بمیرم ....نگاهت کردم خوب نگاهت کردم در دلم گفتم تو میمیری و این بیماری که داری درمان نداره باز هم با محبت تمام به چشمانت نگاه کردم و گفتم تو لایق بالاترین مهربانی ها هستی و این که چیزی نیست با هم قدم زدیم همانطور که به اینور و اونور نگاه میکردیم به یاد روزهایی افتادم که باید بدون تو در این جاهایی که پا می گذاریم بیام و دیگه تو در کنارم نیستی به یاد لحظاتی که آدمها در دست یکدیگر با هم قدم میزنند و من در دلم میگم یعنی اینها هم دل پر غصه دارند  یکروزی مثل من تنها میشن و پس از گذشت 6ماه تو مردی و به جایی رفتی که از آنجا آمدی تا دیروز کنارم بودی اما اکنون نیستی بین ما  فاصله افتاد نه 1 کیلومتر نه 1000 کیلومتر بلکه به اندازه  یک دنیا فاصله افتاد نفس آدم میگیره  قلب آدم تند تند میزنه آدم یه لحظه گیج و مات و مبهوت میشه  تو به آرامش رسیدی اما در من طوفانی شروع شد و من اکنون تنها در همان جاهایی که با هم قدم میزدیم قدم میزنم و به یاد روزهای  رفته میخورم غصه فراوون تو با اینکه مرده بودی  گویی منو میدیدی و همه جا با من بودی و به من میگی هر جا که بی من قدم میزاری خاطراتم را بیاد آر بیچاره دستمال کاغذی که چقدر اشکها رو پاک میکنه کجا رو نگاه کنم که تو اونجا نباشی همه جا هستی تو نیستی اما صدات مونده صدایت قلب منو  لرزونده  هر کس میبینی کسی رو داره اما دل من همیشه تنهاست تنهایی من یه عالمی داره بیا بیا یکشب یا در خوابم بیا  به بالینم   بله یکشب تو در خوابم اومدی و گفتی از فردا  دیگه  نباید غصه بخوری و زندگی کن حتی بی من با من یکساعت در خواب حرف زدی گفتی اگر باز هم غصه بخوری من در آنجا  سختی میکشم پس برای  راحتی من اگر دوستم داری از فردا  زندگی کن عزیزم من بدون تو دارم ادامه میدم همانطور که خودت خواستی من اینجا بدون تو دارم مینویسم این ماجرا واقعی نیست و فقط یک رویاست  ...پایان.