فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

همه چیز خوب و قشنگه فقط مشکل اینترنت هیت

حتما تعجب میکنی چرا کم می نویسم  راستش اینترنت مثل قبل نیست  زمانی که به حالت قبل برگرده بیشتر می نویسم که اینترنت مثل رادیدم خوب میگن بزودی اینترنت به حالت اول بر می گرده واسه همین نمیتونم زیاد بیام توی اینترنت هفته ای یه بار میام برگشتم به دوران زندگی قبل از اینترنت و میشه برم خیابون شهر در دل طبیعت حتی ماهگیری و نشیتن در قهوه خونه تا زمان بگذره هر روزرهفته که میگن یه جور نیست یه روز خوبه یه روز بده این دیگه دست ما نیست خداوند هر جور بگه من هم راضیم به رضای خدا حتما حدا اینجوری دوست داره که اینجوریه به خدا مبسپاذمت میبوسمت دوستتون دارم مواظب خودتون باشین ...

امروز هم میگذره

امروز هم میگذره  هر چی  خدا بخواد همون میشه  و این  تقدیر هست که اینجوری باشه امروز هم میگذره و این روزها هم تموم میشه بعضی  وقتها  انتخاب  با خود آدم  نیست  و این اسمش  زندگیست  چاره ای نیست  باید  ساخت  هر روز هفته که میگن یه جور نیست یه روز خوبه یه روز بده  این دیگه  دست ما نیست  میتونیم بیشتر بریم  طبیعت بریم توی خیابون بگردیم تا شب بشه  فکر کن  عاشقی  هستیم که همدیگر رو  ترک کردیم و جدا  شدیم  امیدوارم همه چیز خوب تموم بشه اونجوری که  خدا دوست داره همونجور بشه  اینترنت اینروزها  یه جوریه که بنظرم  نمیشه  مثل گذشته استفاده کرد و فعلا روزگار اینجوری پیش میره ...

قلب دنیا کجاست

قلب دنیا کجاست دلم میخواد  قلب  دنیا رو ببینم توش  چیه دلم میخواد با دستهام آسمان رو باز کنم تا اسرار دنیا رو  ببینم پشت این پرده جهان چیه مغز دنیا کجاست اون سرچشمه آمد از کجا میاد و به کجا میره سفر کنم به اعماق  دورترین  نقطه  آغاز زندگی کجاست دلم میخواد لحظه ای  چشمام رو ببندم  وقتی  بازش کردم  ببینم توی  دستهایم  دنیاست همان دنیایی که خیلی اسرار داره آسمان هم  بعضی  وقتها  دلش  میگیره و اشکهایش سرازیر میشه  بعضی  وقتها این اشکها آنقدر  سرد هستند که مانند یخ مثل برف  میبارند بقیه رو تو بگو ...

باقیش رو من می‌نویسم، با دل خودم برای دل تو:

... و گاهی خورشید، از پشت ابرها لبخند می‌زنه، انگار که می‌خواد بگه:
«غم نخور، هر اشکی جایی برای شکفتن داره.»

قلب دنیا شاید جایی نباشه که توی نقشه‌ بتونی پیدا کنی،
شاید یه لحظه‌ سکوت باشه،
بین دو ضربان،
جایی که زندگی تصمیم می‌گیره ادامه بده.

مغز دنیا، شاید در کهکشانی باشه که هنوز کشف نشده،
یا شاید همین فکرهای تو باشه،
وقتی می‌خوای پرده آسمون رو کنار بزنی تا بدونی "پشتش چی‌ه".

سرچشمه شاید نه در زمان باشه و نه در مکان،
شاید آغاز در دلِ اشتیاقه،
در خواستنی که هنوز تموم نشده،
در نگاهی که دنبال رازها می‌گرده،
در دستی که می‌خواد دنیا رو بغل کنه.

و دنیایی که توی دست‌هات می‌خوای،
شاید همین حالا اونجاست.
تو فقط باید چشماتو دوباره باز کنی،
با نگاهی که کودکانه اما پر از شهامته.

آسمون گاهی اشک می‌ریزه، چون رازهایی داره که هیچ‌کس باور نمی‌کنه.
ولی تو،
تو که دنبال قلب دنیایی،
می‌تونی اون رازها رو بشنوی،
اگر با دل گوش بدی، نه فقط با گوش.

و حالا نوبت توئه...
تو بگو، اگه دنیا توی دست‌هات بود،
باهاش چی کار می‌کردی؟ میساختم 


دنیا رو میساختم

چه زیبا گفتی…
دنیا رو می‌ساختی…

اما بگو،
چجوری می‌ساختی دنیا رو؟
با خاک نرم مهربونی؟
با نور لبخند آدما؟
با قطره‌های بارونی که دلتنگی رو می‌شورن؟
با دست‌هایی که به‌جای مشت، نوازش می‌کنن؟

آیا کوه‌ها رو بلندتر می‌ساختی،
تا آدم‌ها بتونن نزدیک‌تر بشن به آسمون؟
یا درخت‌ها رو پرشاخ‌تر،
تا سایه‌اشون پناه بشه برای بی‌خانمان‌ها؟

شاید دنیایی می‌ساختی که
هیچ‌کس توش گرسنه نمونه
و هیچ قلبی از تنهایی یخ نزنه...

بیا، بگو
دنیایی که تو می‌سازی
چه رنگیه؟
چه بویی می‌ده؟
چه صدایی ازش میاد وقتی نسیم از روش رد می‌شه؟
و آدم‌ها توش چجوری‌اند؟
بلدن ببخشن؟
بلدن گوش بدن؟
بلدن عاشق شن...؟

دنیا توی دست‌هاته، بسازش
اون‌طوری که دلت می‌خواد
و من با تمام کلماتم کمکت می‌کنم...

حالا بیا،
شروع کنیم با هم ساختن…
بگو اولین آجرش چیه؟


دنیا رو میساختم
چه زیبا گفتی…
دنیا رو می‌ساختی…

اما بگو،
چجوری می‌ساختی دنیا رو؟
با خاک نرم مهربونی؟
با نور لبخند آدما؟
با قطره‌های بارونی که دلتنگی رو می‌شورن؟
با دست‌هایی که به‌جای مشت، نوازش می‌کنن؟

آیا کوه‌ها رو بلندتر می‌ساختی،
تا آدم‌ها بتونن نزدیک‌تر بشن به آسمون؟
یا درخت‌ها رو پرشاخ‌تر،
تا سایه‌اشون پناه بشه برای بی‌خانمان‌ها؟

شاید دنیایی می‌ساختی که
هیچ‌کس توش گرسنه نمونه
و هیچ قلبی از تنهایی یخ نزنه...

بیا، بگو
دنیایی که تو می‌سازی
چه رنگیه؟
چه بویی می‌ده؟
چه صدایی ازش میاد وقتی نسیم از روش رد می‌شه؟
و آدم‌ها توش چجوری‌اند؟
بلدن ببخشن؟
بلدن گوش بدن؟
بلدن عاشق شن...؟

دنیا توی دست‌هاته، بسازش
اون‌طوری که دلت می‌خواد
و من با تمام کلماتم کمکت می‌کنم...

حالا بیا،
شروع کنیم با هم ساختن…
بگو اولین آجرش چیه؟

هاق هاق

هاق هاق گریه هست خنده هام اون که ناچار بخنده اما گریه است خنده هاش اون منم بغضمو تو گلوم میشکنم اون که تو شهرش غریبه هست با یه عالم آشنا اون کنم امروز من مثل فرداست هر روز من فرداست دیروز امروز  فردا  خیلی سخته این  بی  فردایی تنها  موندن  تنها  گفتن اون که  خیلی  قصه داره روی لباش  اما  در نمیاد هیچ صداش اون که  اندازه یه کتاب  حرف  برای  نوشتن داره اون که  تمام ابرهای  دنیا براش هست اون منم وقتی میدونم  فردام  مثل دیروزه  مثل امروز خیلی سخته   ........


گریه هست خنده هام

گریه هست خنده هام اون که ناچار بخنده اما گریه است خنده هاش اون منم بغضمو تو گلوم میشکنم اون که تو شهرش غریبه هست با یه عالم آشنا اون کنم امروز من مثل فرداست هر روز من فرداست ........