دخترها همه بیاین سوار بشین ماشین بوق زددخترها همه بیاین سوار بشین ماشین بوق زد بله ماشین زرد رنگ ب ام و مدل 1981 امد. همه دخترها دویدند تا سوار ماشین بشن اما اما چی؟ اما یکی از دخترها در هنگام دویدن پایش پیچ خورد و افتاد بر روی زمین راننده که مرد جوانی بود از ماشین پیاده شد و به طرف ان دختر رفت تا به او کمک کند اما اما چی؟ اما ناگهان به یک متری او که رسید به طرف ماشین امد و خیلی ترسیده بود رنگش مثل کچ سفید شده بود ما دخترها گفتیم چی شد چرا برگشتی اگه نمی تونی گمک کنی ما بریم شاید اون یک دختر هست و تو می ترسی به ان دست بزنی اون گفت شما هم نمی توانید به او کمک کنید بیشتر تعجب کردیم دختر جیغ زد و کمک خواست راننده جوان گفت فوری اتش روشن کنید تا ان پلنگ سیاه تیز دندان ان دختر را نخورد.. اینبار همه دخترها با هم فریاد زندند ببر تیز دندان در اینجاست....فوری اتش روشن کردیم و دختر را سوار ماشین کردیم و فرار کردیم داستانهای قشنگ ولی کوتاه.... the end