ناگهان سگها که 4 تا بودند حمله کردند

یکی رفت پشتم  دورم کرده بودند در محاصره سگها بودم با اینکه  سگ رو خیلی  دوست دارم باورم نمیشه که امروز  قراره  توسط سگها خورده بشم  در حالی که  نزدیگ بودند واق  واق می کردند هم لذت می بردم هم ترسیده بودم 4 تا سگ ناگهان به من حمله کردند در چند شب پیش  خواب  دیده بودم  4 تا سگ حمله کردند اما اون  خواب بود و این  در بیداری بود در خواب  راحت بال زدم رفتم بالاتر  دهان  سگها به من نمی رسید و از خواب  بیدار شدم اما همان خواب در بیداری  واقعی شد اما دیگه  بال نمی  تونستم بزنم چون  واقعی بود و خواب  نبودم  اولین بار بود که این سگها  به من حمله کردند بارها از کنار یک سگ و 4 تا سگ رد می شدم هیچ کاری  با من نداشتند اما اینبار  در روز روشن ناگهان یکی رفت پستم 3 تا هم در روبروم پارس می کردند یه لحظه گفتم الان هست که منو گاز بگیرند از ترس نزدیک بود ذله ترک بشم اما سعی کردم خونسردیم رو حفظ کنم تا حالا شده شما  رو سگ حمله کنه  شما  برای  دفاع چیکار کردید تجربه ای دارین خلاصه همانطور صاف ایستادم به انها نگاه نکردم مثل مجسمه شدم بعدش حرکت کردم دیدم دارند به طرفم میان دوبار ثابت ایستادم تظاهر کردم که نمی ترسم اما بر عکس  ترسیده بودم در خواب هم اینجوری برام پیش نیومده بود بار دوم که شروع کردن به واق واق کردند به یکی از اونا گفتم برو بشین با  تعجب دیدم رفت نشست بقیه هم رفتند نشستند برام خیلی عجیبی بود که اونا فهمیدن الان سگ رو ببینم  100 متر راهمو دور میکنم ....