فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

دیشب نزدیک بود آخر دنیا رو پیدا کنم در یک قدمی من بود

دیشب نزدیک بود آخر دنیا رو پیدا کنم در یک  قدمی من بود البته این  که در همین دنیا  بتونم  همه  دنیا و هستی رو  ببینم  نهایت  آرزوی من از زمان  بچگی  تا  این لحظه  هست و بیشتر وقتها به این فکر میمنم که این جهان چگونه و از کجا  و به  چه  دلیل بوجود آمده و آیا  قبل از  ما انسانها که  دایناسوزها بودند آیا  قبل آز آنها  هم  موجوداتی  بودند  مثلا  از دایناسورها  بزرگتر یا  کوچکتر یا  شبیه ما  آدمها  حالا  200 متر قد  داشته باشند  یا  حتی قبل از اینها  چند  حیات  و موجودات  آمدند  و از بین  رفتند و چرا  آمدند و چرا  رفتند وقتی یکی سوال میکنه  ما  چگونه  بوجود آمدیم میگم  به اندازه شماها میدونم  میگن  حیات  از  فرود یک  شهاب سنگ  و  برخورد آن  با  زمین  و سپس  از دریا آرام آرام موجودات بوجود آمدند و در نهایتن ما شدیم اما دشب اتفاق عجیبی در خواب برام پیش اومد  دیشب حتی  غذا هم  زیاد نخورده بودم چند نفر  دنبالم  میکردند  جلوی من یک  صخره بود و یک  دره یا باید می افتادم در دره  یا  باید  می پریدم راه  سومی  نبود ناگهان  دیدم میتونم  بپرم و گفتم  اوه  چه  خوب آهنگ موزیک  ملایم  خارجی  رو هم می شنیدم که  بر  پروازی که از روی همه  کشورهای  جهان  داشتم  می شنیدم رفتم بالا باز هم بالاتر  دیدم  همه  جا  ستاره هست  ستاره ها  سیاره ها همه  نزدیک بودند  سرعتم رو خیلی زیاد کردم  رفتم  جلوتر  گفتم  حالا که این همه  از زمین  دور  شدم  و  دیگه  نه  ستاره ای  میدیدم  نه  ماه  نه  زمینی خیلی  دور شدم  و آخرین  ستاره  رو  دیدم کم کم که  دور می شدم  دیدم  همه  جا  تاریکه  خیلی تاریک گفتم  این باید  دروازه  ورود به آخر دنیا  باشه همانطور بود و اون قسمت  که  همه جا  تاریک  بود آخر دنیا  بود و همه چیز پس از عبور از این تاریکی  مطلق شروع میشد سرعتم رو زیاد کردم  خیلی خوشحال بودم  که  آخرش تونستم  ببینم اما  برای  عبور از  اونجا هر چقدر که جلوتر می رفتم  موجودات خیلی ترسناک  می دیدم  یکی از یکی ترسناکتر  با اینحال  به  خودم  گفتم  نترس  برو  جلوتر  تو در یک  قدمی آخر  دنیایی سرعتم رو بیشتر کردم  دراکولا ها می ومدند  نزدیکم و چون سرعتم  زیاد بود از کنارم  مانند  یک  درخت  رد می شدند تا اینکه  خودم  رو  دیدم با  سرعت  به  طرفم  اومد  2 تا  دندان  دراکولایی داشت  اولی  رو  رد  کردم  دیدم  تعداد زیاد شدند  و هر لحظه  بیشتر و بیشتر و هر چقدر هم  سرعتم رو  زیادتر می کردم  و  هر  چقدر هم  سعی می کردم  برم  جلوتر  اونا  نمیزاشتند و آخرش  از خواب  از ترس بیدار شدم ....  https://www.youtube.com/watch?v=68T7V95Kq2g

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.