و همین که خوب بود رفت اما نرسید

و همین که خوب بود رفت اما نرسید زمین و زمان را  مقصر می دانست در حالی که فکر اون ابتدایی بود اون یک  شخصیت فنری داشت که بینگ بینگ می شد همه تلاش خودش را می کرد تا راه چاره ای برای دردهای  خود و عقب افتادگی خود پیدا کنه اما  غافل از این بود که  فکرش در بن بست گیر کرده بود بن بستی که خودش برای خودش  درست کرده بود و فکر می کرد تقدیرش  اینچنین نوشه شده با اینکه دوستانش به او می گفتند تو فکر میکنی که  ادم خیلی پیشرفته ای هستی اما راستش را بخواهی  تو در کلید اسرار گرفتار شدی بارها خودش هم می گفت احساس میکنم یه جورهایی یک ماوارای طبیعی نمیزاره اون خودش باشه اما اینچنین نبود اون اسیر فکر خودش بود و تا وقتی کخ خودش نمیخواست تغیر کنه اوضاع به همین صورت بود اون سالها  بایکوت مانده بود و فکر می کرد از همه  برتر و عالمتر هست وقتی هم به اون می گفتند قبول نمی کرد و همچنان در تاری که  خودش  درست کرده بود و عنکبوت در فکرش بود در همانجا می ماند و ما هم از این رفتارش که خیلی هم  تعصب داشت خنده مان می گرفت چون ادم وقتی در هر کاری در هر مشکلی که گرفتار میشه  سعی میکنه راهی پیدا کنه  این  سعی می کرد راه  پیدا  کنه اما  فقط از راهی که خودش  بلد بود استفاده می کرد در حالی که اون  نیاز به یک  مربی فکری داشت اما  کی حال  داره  توی این  دور زمونه به یکی دیکه  کمک کنه  در حالی که اون فقط خودش را می دید تو این زمونه  دل نمی مونه  عشق  کدومه  وفا کدومه دل من و تو 2  همزبونه خورشید از عاشق کی میگه  دوره  شب من با شب تو چه پر نوره  اره  وای  وای وای  تو کهخ از من رو گردونی  چرا  با من نمیخونی ....