حالا همیدگر رو دیدیم که خیلی دیره ادم از کار سرنوشت خنده اش میگیره تو یاد ما خاطره ها زنده میمونه شاید که قسمت همینه خدا می دونه هر شب و روز دعا می کردم که تو رو یه روزی تنها ببینم به تو بگم که ارزومه تو باشی همنشینم منم تو رو می دیدم اما چیزی نمی گفتم غرور بی جا ما رو از هم جدا کرد اگر همون زمانی که جوانتر بودیم به تو می گفتم دوستت دارم ما هم با هم بودیم الان تنها نبودیم غرور بیجا ما رو از هم جدا کرد اخه یه شب که دیدم با دیگری نشستی گفتم اخه خدایا تو هم دلم رو شکستی ....