سرسبز جاده باریک با یک خط سفید در پیج و خم زندگی رفتن به داخل تونل مانند شب تاریک بیرون امدن از تونل دیدن روشنایی روز تنها قهوه خانه بین راهی خوردن صبحانه نون و پنیر با چای شیرین در یک استکان کمر باریک طلایی چقدر گنجشک در اون دورترها چوپانی رو میبینم گله گوسفند رو داره چرا میده اه چه زود تابستان تمام شد رد شدن یک دختر و پسر با موتور با خنده های جوانی دست تکان دادن انها شوق رسیدن به خانه برای دیدن خانواده برای دیدن یک فیلم سینمایی در ساعت 4 بعد اظهر جمعه .. برای بودن در کنار یک عشق 20 کیلومتر مانده به مقصد رسیدن و دیدن همه انها هوای گرم تابستان خوابیدن زیر پشه دان گوشی موبایل زنگ میخوره پاشو صبح شد صدای قوقولی خروس ...پایان ..... اباد