فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

از بازار بادام چه خبر؟ تماشاگران نمایش همیشه پایین سن می‌مونن

همیشه نمیشه در مورد خواص و فایده های  بادام زمینی  حرف زد. شاید زمانی هم باید دنیا رو باید یه جور دیگه  نگاه کرد: I don’t wanna talk about things we’ve gone through,


نمیخوام درباره چیزایی صحبت کنم که دیگه گذشته‌اند


Though it’s hurting me, now it’s history.


با این که هنوز منو آزار میدن، اما دیگه گذشته‌اند


I’ve played all my cards and that’s what you’ve done too,


من و تو به اندازه کافی به هم دیگه فرصت دادیم و تموم شانسمون رو امتحان کرده‌ایم


Nothing more to say, no more ace to play.


چیز بیشتری برای گفتن ندارم، برگ برنده‌ای برای رو کردن ندارم، برا چی بازی کنیم؟


The winner takes it all,


برنده صاحب همه چیزه


The loser standing small beside the victory, that’s her destiny.


بازنده مثه یه موجود پست، کنار پیروزی ایستاده و این سرنوشت اوست


I was in your arms thinking I belonged there,


وقتی در آغوشت بودم، فکر می‌کردم که به اوونجا تعلق دارم


I figured it made sense, building me a fence,


اون رو با احساس مجسم می‌کردم، تا برام حصاری بسازه


Building me a home, thinking I’d be strong there,


تا خونه‌ای برام بسازه، فکر می‌کردم در اوونجا احساس قدرت خواهم کرد


But I was a fool, playing by the rules.


ولی من احمق بودم، ازقوانین بازی پیروی می‌کردم


The gods may throw a dice, their minds as cold as ice,


شاید خدایان هم تاس می‌ریزن برای انجام کاراشون (از شانس استفاده می‌کنن)، مغزشون به سردی یخ هستش


And someone way down here loses someone dear.


و هر کس که به این جا قدم بذاره، عزیزی رو از دست میده


The winner takes it all, the loser has to fall,


برنده صاحب همه چیزه، اما بازنده محکوم به سقوط و فناست


It’s simple and it’s plain, why should I complain.


این موضوع روشن و سادست، به چی اعتراض می‌کنم من؟!


But tell me, does she kiss like I used to kiss you,


اما به من بگو: مثه من تورو می‌بوسه!؟


Does it feel the same when she calls your name.


وقتی صدات می‌کنه، همون حسی رو داری که من صدات می‌کردم اوون روزا؟


Somewhere deep inside you must know I miss you,


جایی تو عمق وجودت باید بدونه که من دلم برات تنگ شده


But what can I say, rules must be obeyed.


ولی چه بگم؟ قانون طبیعت و رابطه‌ها همینه


The judges will decide the likes of me abide,


قضات تصمیم میگیرن که دوست داشتن من پایدار می‌مونه یا نه


Spectators of the show always staying low.


تماشاگران نمایش همیشه پایین سن می‌مونن


The game is on again, a lover or a friend,


بازی دوباره شروع شده، عاشق یا دوست؟


A big thing or a small, the winner takes it all.


بزرگ یا کوچیک؟ برنده صاحب همه چیزه


I don’t wanna talk if it makes you feel sad,


نمی‌خوام اگه ناراحتت می‌کنه، درباره‌اش صحبت کنم


And I understand you’ve come to shake my hand.


می‌دونم که اومدی دست خدافظی رو بدی و بری....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.