چرا میگن لذت دنیا زن و دندان بوود بی زن و دندان جهان زندان بوود؟ من هم زن دارم هم دندان دارم اما چرا من با داشتن این 2 تا از زندگی لذت نمی برم و قبل از اینها بیشتر لذت می بردم راحت و اسوده با خیالی ارام هر جا دلم می خواست می رفتم می اومدم پس هر شعری برای هر کسی ساخته نشده میگن زن چراغ خونه هست اگر زن نباشه خونه خاموشه از وقتی که زن بردم دیگه روشنایی حتی اون یک لامپم هم که روشن بود روشن نمیشه فکر می کنم اتصالی برقرار شده اما این یک شعر رو هر کی گفت بهترین شعر عالم رو ساخت میگن از قدیم گفتند کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز مهم زن داشتن و دندان داشتن نیست مهم تو رو داشتن هست اون موقع دندان به کار میاد و گوشت رو با تمام مزه اش میخوره به شرطی که اون همون باشه ..
پاقدمش خیلی خوب بود سالی که نکوست از بهارش پیداست اسکویچ کرواتی در اولین بازی که با ازبکها انجام داد توانست 2 گل بزند مربی از 2 بازیکن حرفه ای ایران نهمایت استفاده را برد ازبکستان یکی از تیمهای قوی فوتبال است که به هر حال یه جورهایی ریشه روسها رو دارند روسیه هم که اخر فوتبال هست دروازه بانی داشت به نام دینوذوف غول دروازه بانی بود این خیلی خوبه که با روسها دوست هستیم مربی تیم ملی فوتبال ایران اسکوچیچ بود این مربی برای ایران پا قدمش خوب بود چون همین بازی اول که به دست این مربی بزرگ و نامدار کروات انجام می شد به درستی توانست مهرهای ایرانی را در این بازی بچیند و حتی بیشترین استفاده را از 2 بازیکن معروف ای=ران و جهان که در کشورهای اروپایی بازی می کنند استفاده کند حتما در بازی قبلی یادتان هست که هم ازمون گل زد و هم طارمی اینبار نیز به همین صورت اتفاق افتاد انها هر کدام 1 گل زدند و ایران 2 بر 1 ازبکستان را شکست داد گل ازبکها هم خیلی قشنگ زده شد چون پشت به توپ بود و یک چرخش انجام داد گل زد.
همکلاسیم از خاطرات اولین سینما رفتنش برای دوستان تعریف می کرد اون الان شخصیت بزرگی شده و در خارج از کشور زندگی میکنه خداوند مهربان به این فرد دانا 3 دختر خوشگل و مهربان داد اون تعریف می کرد وقتی اولین بار میخواست به سینما بره فکر می کرد هنرپیشه ها همه در اب استخری در اون قسمت بالا فیلم بازی می کنند و می گفت وقتی اولین بار رفت سینما دید همه جا تاریکه چشم چشم رو نمی بینه و وقتی یک جا می نشست ناگهان یکی میگفت پسرجان اینجا من نشستم برو یک صندلی خالی پیدا کن بشین نمی دونستم صندلی خالی کجاست تا اینکه چراغ قوه ای به سمت من روشن شد و صندلی خالی را نشانم داد همانجا نشستم فیلم رو داشتم نگاه می کردم که ناگهان یک قطار در فیلم حرکت کرد فکر کردم الان میاد میخوره به من ترسیدم چشمام رو بستم وقتی باز کردم دیدم یک خانم زیبا از قطار پیاده شد و گفتم عجب شانسی اوردم قطار به موقع ایستاد و این زن من رو نجات داد. بعدش قطار حرکت کرد و رفت دیدم بدون اینکه به من بخوره از من دور شد خانم هم دنبال تاکسی می گشت یک مرد هم کنارم نشسته بود بنظرم 60 سالی داشت هی پاهاشو اروم اروم میزد به من و دستش رو میزاشت روی ران پاهام نگاهش کردم دیدم خیلی مهربونه و دوستم داره اون وقتها نمی دونستم همجنسباز چیه و کیه تا اینکه دیدم به من پفک نمکی تعارف کرد همه رو گرفتم گفت با هم بخوریم بعدش که رفتیم بیرون برایت می خرم گفت تنها زندگی می کنه تو هم میتونی بیای پیش من گفتم من تنها به سینما نیومدم با خواهرم اومدم تنهایی نمی تونم بیام سینما این اولین بارم هست خوب سنم 13 سال بیشتر نبود خواهرم 21 سال داشت مرد 60 ساله خیلی شیکپوش بود گفتم اگر من بزرگ بشم اینجور لباس می خرم کت و شلوار با پیراهن سفید و کراوات زده بسیار هم مهربان بود ادکلن هم زده بود فیلم که تمام شد پیرمرد منو بوسید یک پول 20 تومانی در جیبم گذاشت 20 تومن در اون زمان پول خیلی زیادی بود از سینما بیرون اومدم چقدر داخل سینما شلوغ بود بیرون هم در باجه صف طولانی بود شاید به خاطر همین ترافیک شهری کم بود و همه در داخل شینمها بودند ولی اون پیرمرد رو ندیدم به خواهرم سهیلا جون گفتم گرسنه ام هست میخوام ساندویج بخورم گفت پول ساندویچ نداریم و فقط پول تاکسی داریم که اگر ساندویح بخوری دیگه این همه راه رو باید پیاده بریم گفتم من دارم خواهرم گفت این پول رو از کجا اوردی گفتم یکی پیشمم نشسته بود 2 تا بوسم کرد پول رو گذاشت جیبم خواهرم خوشحال شد گفت اون کجاست گفتم ندیدم اومدیم بیرون دیگه اونو ندیدم گفت این پول 20 تا ساندویجه عجب مرد خوب و سخاوتمندی بود و رفتیم ساندویج با نوشابه خوردیم خواهرم یادمه یک گوشواره هم برای خودش خرید بعدش اومدیم خونه ....................