من برم آهنگ برنادت گوش بدم هر چند قبل از پیدا کردنت همیشه در گوشه و کنار اینورو اونور دنبالت می گشتم ولی تا زمانی که ندیده بودمت تنها در رویای من زندگی کنی نمیشه نمیتونم فراموشت کنم نیرویی ماورای طبیعی میخواد چه لحظه ای بود در آن غروب که یک جفت چشم زیبا با چشمم گره خورد و همان لحظه با هم دوست و آشنا شدیم احاس می کردم 2 تا بال در آوردم نمی دونستم سرنوشت از این لحظه یک جور دیگر رقم میخوره حیف که تمام آن شادی ها و خوشی ها خیلی کم دوام داشت هنوز هستی اما تو رو دیدم با دیگری از دست تو فریاد هر کس میبینی دلی و دلداری داره پریشون بشی ای دل الهی خون بشی ای دل به دنبال خودت منو به هر سویی کشوندی عاشق شدی اما خودت رو به مقصود نرسوندی هرکی مونس و غم خواری داره به جز دل بیچاره من ای دل دلبر دلداری داره ای دل عاشقی آغاز نکن خواهش پرواز نکن طاقت بیداری نداری کاش هرگز نمی دیدم تو را تو رو دیدم با دیگری برو عزیزم بر خوش باش با اون ولی سعی کن با اون بمونی و دل اونو نشکن نمیتونم تو رو همصدام بخونم گفتم تو رو دیدم با دیگری گفتی میخوام از زندگیم لذت ببرم برو برو برو لذت ببر چقدر سخته خدایا چقدر سخته من برم آهنگ برنادت گوش بدم همین پایان.
اسکندر مقدونی چگونه در چنگها پیروز می شد اون جوان بود و بی باک مانند شیر می جنگید و مانند عقاب غرش می کرد در بیشتر جنگها پیروز می شد تا زمانی که زنده بود در هیچ جنگی شکست نمی خورد اون زمانی حکله می کرد که می دانست در جنگ پیروز می شود همیشه قبل از حمله و شروع جنگ به ساعتش نگاه می کرد تا در یکساعت جنگیدن کار را تمام کند اما پیش هم امده که جنگهایش ماهها و هفته ها طول کشید در زمان اسکندر مقدونی قلمرو روم باستان را خیلی گسترش داد اما از ایرانی ها وحشت داشت چون ایران هم در آن زمان خیلی قدرتمند بود وقتی به تخت جمشید رسید دستور داد آنجا را به آتش بکشند البته خودش هم قبل از اینکه به کشورش برگردد در سن جونی نزدیک 36 سالگی مرد...
باغچه ها فکر بهارند من تو قصه ها دنبال خونه ام هستم من چه کردم جز نشستن گریه کردن کار من تقدیس آهه ناله از دست سرابه کار تو اما قشنگه ساختن یه کلبه با چوبه همخونه عشق تو همه دارو ندارمه ما راندگان باغ خداییم ما هر 2 از یک خاک و هواییم وقتی که ما رو از گل سرشستند با جوهر عشق ما رو نوشتند تو سیب سرخ رو از شاخه چیدی تو رو ح امید رو در من دمیدی همخونه ای که زندگیش فقط 2 روزه نزار در حسرت عشق بمیرم همراه ما بود از زمان آفرینش عشق و محبت با ما اجین شو از اولین روز قسمت همین شد تو نمی تونی بد باشی حتی اگه شکستن دل من رو بلد باشی خوشبختی پس از تو رفت به قصه ها پیوست ای عزیز از دست رفته .....
مشکل تو چیه که نمیتونی مثل بقیه باشی چرا در سر بالایی دنده عقب میزنی و در سر پایینی دنده به جلو یا همیشه جلوتری یا عقب تر جایی که نباید وایسی وامیسی در حالی که همه در حال حرکتند دنیا رو وارونه عمل می کنی یه جای کار می لنگه با این کاری که می کنی منو هم حسابی گیج کردی اگر ادامه بدی دیگه نمیتونم با تو باشم هر آدمی یه ظرفیتی داره ظرفیت که تمو م بشه جون آدم به لب میاد و میگه من از خیرش گذستم و نمیخوام مرگ یکبار شیون هم یکبار بعدش بارها از تو جدا شدم اما انگار نه انگار پوست کلفت هم هستی اگر عشق همینه اگر زندگی اینه نمیخوام میروم دور از تو با دنیای خود خلوت کنم آخر باید من به این بیگانگی عادن کنم عادت کنم شورو حالی دارم امشب به چه حالی دارم امشب همین پایان.
دل بتنگ اومد تو ثقط یک قدم بردار من 100 قدم بر می دارم اما گویی اصلا تو احساس نداری نه موسیقی گوش میدی نه به چیزی علاقه نشون میدی حداقل یک کار مثبت به درد بخور انجام بده آخه تو که حتی یک کار رو رو هم انجام نمیدی که در خاطرم بمونه و اگر یاد تو افتادم به خودم بگم اوه این یک کار مثبت انجام داد اگر هم حالا بگی انجام دادی به چشم نیمود دل راضی نشد حداقل الکی هم که شده خوشحالم کن اگر هم یک کار قفط یک کار خوب هم انجام میخواستی بدی یا یادت رفته و قفط در حد حرف مونده یا یادت رفته و یا نصفه و نیمه انجام دادی از کی میترسی کسی مگه جلوی خودت داریشاید معتاد شدی آخه رفتار معتادها رو انجام میدی یه روز اهل نوازش یه روز دشمن سازش مگه خودت نمیگی که تو ملکه زیباترین منی خوب اگر ملکه تو رو دوست داری پدر صاحب بچه رو در آوردی اگر عشق همینه اگر زندگی اینه نمیخوام چشمام دنیارو ببینه همین پایان تو بخیرو ما بسلامت نخواستیم اون عشق