فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

فروش بادام زمینی گیلان

بادام زمینی را از گیلان خریداری کنید سوغاتی گیلان -فروش بادام زمینی

نمانده عمری مانند شمع زود تمام میشیم تا توانی دلی بدست آر

نمانده عمری مانند شمع زود تمام میشیم تا توانی  دلی بدست آر امشب هم داره از راه میرسه و یک غروب دیکه شروع شده  جمعه هست جمعه ها غمگینه مخصوصا  غروبش امشب بر من است آن مایه ناز یارب تو کلید صبح زندگی را در چاه  انداز ای روشنی صبح به مشرق برگرد ای ظلمت شب با من دیوانه بساز امشب شب مهتابه عزیزم رو میخوام  عزیزم اگر خوابه  طبیبم رو میخوام کی وکی من باشئ و می باشد و وی باشد و نی باشد من گه  لب وی بوسم وی  لب می او مست می گردد من مست وی امشب  گل سرخ گل زرد گل همه جا گل لطف تو دریا دریاست منم ماهیش وووووووووووو ووووو  ووووو ووو   وو   و ....

با چشم گریان

با چشم گریان سلا م باباسلام دخترم این آقا کیه با خودت آوردی خونه ما باباجون این شوهره منه با هم ازدواج کردیم اوه بدون اینکه به من بگی رفتین 2 تایی ازدواج کردین کی چه زمانی کجا با هم اشنا شدین پدر جون پاپی عزیزم رفته بودم خونه خاله جون این پسر نازنین همسایه خاله جون هستند اونجا با هم آشنا شدیم ولی دخترم من فکر می کردم تو پسر منوچهر رو دوست داری اون تازه ازهلند اومده نه بابا جون من کسی رو که دوستش دارم زندگی میکنم خوب چرا بی خبر رفتین ازدواج کردین آخه میدونستم تو مخالفت میکنی باشه مبارک باشه خاله ات به من گفت ولی فکر میکردم شوخی داره میکنه پس این یک هفته رو پیش خاله بودین آره خوب بفرما داماد عزیز که خیلی  برای ازدواج کردن با دخترم ملوسک عجله داشتین دخترم چای بیار برای من و دامادم اسمشون چیه معرفی کن جمال اسمش جمال هست اما نه جمال بی نقطه دختر اینجور شوخی ها نکن شیرینی بیار بخوریم جمال شوهر عزیزم اون شیرینی رو از ماشین بیار اینجا خوب ما 3 نفر شدیم شما 2 نفر در اون پایین زندگی کنین نه نه نه پدر من در زیر زمین احساس دلتنگی میکنم اون طبقه بالا رو بدین به ما دینگ دینگ صدای در میاد دخترم ببین کیه کیه در میزنه  در رو با لنگر میزنه میرم الان نگاه میکنم دختر میره در رو باز میکنه میبینه آقا منوچهره  سلام آقا منوچهر بابا خونه هست آره بفرمایید سالم جعفر تازه از آمستردام اومدم فوری اومدم به دیدنت مهمان دارین نه این میزبان هست داماد من هست مبارک باشه منو خبر نکردین راستش منم همین الان با خبر شدم وقتی با شوهرش اومد پیشم بفرمایید بشینید چای بخوریم شیرینی  بخوریم نه مزاحم نمیشم بابا بابجون من و جمال میخوایم بریم شمال سویچ ماشین رو میدین آره عزیزم برین بگردین مواضب همدیگه باشین مامانت که زنده نیست آقا منوچهر هم مثل من زن نداره ما 2 نفر با هم میمونیم تا شما برگردین منوچهر جان من به شما گفتم اما فکر نمی کردم این ازدواجشون جدی بوده و فکر کردم شوخی میکنن آخه در تلفن یه چیزایی گفته بود آره من هم فکر میکردم شوخی میکننین خوب ما داریم میریم کاری ندارین بابا آقا منوچهر پرا برو داخل ماشینشیرینی گل خریدم بیار اینجا دختر میره میبینه یه ماشین شاسی بلند اونجاست نو تمیز 0 کیلومتر شیرینی رو بر میداره گل رو بر میداره  منوچهر سویچ ماشین شاسی بلند رو میده به عروس خانوم و میگه این هدیه کادوی عروسیتان هست عروس خانوم میگه مرسی و منوچهر رو بغل میکنه جمال از دیدن این صحنه ناراحت میشه و به خانومش میگه چرا بغلش کردی اون که بابای تو نیست خلاصه اولین درگیری شروع میشه اما با دخالت منوچهر و بابا این ماجرا به خوبی و خوشی تمام میشه زن و مرد میرن ماه عسل ولی با ماشین شاسی بلند که هدیه گرفتن منوچهر گفت در ماشین آهنگ  مزارت و بتهوون هم هست اگر دوست داشتین گوش بدین اگر نداشتین آهعنگهای خودتون رو گوش کنید آنها موزارت دوست نداشتند و بتهوون هم گوش نکردند و ایین ترانه رو گوش کردند من دیگه بچه نمیشم آه  دیگه بازیچه نمیشم تو منو تنها گذاشتی رفتی  با  چشم  گریون  آه تو منو تنها گذاشتی  و با هم همیشه مهربان باشید منوچهر و بابا هم با هم زندگی میکنند تا  دخترشون برگرده خیلی به اونا در شمال خوش میگذره انها به طرف خانه خودشان حرکت میکنند 20 روز تمام شده بود نیم ساعت مونده بود که به خونه شون برسن باباش سکته کرده بود و از دنیا رفت منوچهر زار زار گریه می کرد چرا منو تنها گذاشتی تو تنها  دوست تنها عشقم بودی منوچهر و بابای دختره مثل لیلی و مجنون بودند مثل 2 قولوهای افسانه ای همیشه با هم بودند اما  عجل فرصت نداد در اولین سکته جانش  را گرفت وقتی  دخترش با جمال با خوشحالی میان خونه میبینن منوچهر هم بیهوش افتاده روی زمین منوچهر هم طاقت نیاورده بود و مرد همین پایان.

همه خبرها الو الو سلام چرا جواب نمیدی

الو الو الو سلام خوبی؟ ناهار بیا پیش من تنها هستم گفتم بیای با هم باشیم ناهار امروز میرزا قاسمی دارم اگر دوست داری وقت و حالش رو داری بیا پیشم میخوای یاد بگیری چه جوری میرزا قاسمی درست میشه ۲ تا بادمجان سیاه رو کباب می کنی دستت رو در یه پیاله آب سرد میزنی با انگشتات پوستش رو میکنی ریز ریز میکنی سرخ میکنی در حالی که داره سرخ میشه به اون سیر رنده شده و مقداری گوجه رو هم با اون سرخ میکنی زردچوبه نمک و فلفل و مقداری رب گوجه فرنگی ۲ تا تخم مرغ هم به اون بزن میکس کن خوب این بود طرز تهیه میرزا قاسمی ناهار دعوتی بیا پیشم ....

آدم حظ میکنه این آمارگیر رو میبینه بعضی از سایتها مثل برند رو میمونه

آدم حظ میکنه این آمارگیر رو میبینه بعضی از سایتها مثل برند رو میمونه  منظور از برند مثل  مثلا آدیداس  نایک مک دونالد و تک هستند واقعا  دومی  نداره مثل  همین  سایت  بلاگ اسکای خلاصه هر چیزی که   رقیب  نداره اگر هنوز آمارگیری که دلخواهت باشه پیدا نکردی این آمارگیر زنده همون هست که همه نیازهای تو رو براورده می کنه فرض کنیم در نظر داری که کاش یه آمارگیر زنده  دقیق و نشان دهنده تعداد بازدیدکنندگان و یا حتی  به خودت بگی  کاش  یه مدتی  رایگان بود از همه مهمتر  چقدر خوب بود زبان فارسی هم داشت و خیلی از خواسته هایی که در فکرت هست  تعجب می کنی  وقتی هرچی فکر می کنی چگونه و چرا این سایت برتر جهان داره یک سایت بین میلیونها سایت  الکی  معروف و مشهور نمیشه اون همه  چیز رو  داره حتی برای  حرفه ای ترین خواسته ها و حتی  نیازهای  معمولی رو  بعدش رفع  خستگی  می کنه  مثل  بعضی  از سایتها نیست تا آدم میبینه  چشمهاش خسته میشه و پشت لپ تاب خوابش میبره  روحی رو بالا میبره انرزی میده شنیدن کی بوود مانند دیدن من هر چقدر  تعریف کنم کمه بهتره حداقل یکبار نگاه کنی  دیگه نمی تونی چشم از این سایت برداری و چشمت رو میگیره میگی  آخ  جون  خودشه این همونه که میخواستم  100 سال  جلوتر از  زمان هست اسم این سایت hitsteps.com