هر شب دعا می کردم یه جایی تو رو تنها ببینم تا حرفهای دلم رو به تو بزنم حرفهایی که با دقت گلچین شده بود اما همه از خواهشها و نیازهای پر از عشق و محبت و دوست داشتن بود بعضی وقتها که خودم تنها می شدم می گفتم خداوند چرا لب رو درست کرد آیا لب فقط برای غمچه کردن هست و یا برای بوسیدن هست و یا شاید هم ماتیکهای رنگارنگ بر لبان بزنند اگر برای بوسیدن هست ... لذت با تو بودن که همه آرزوی من بود یک روز بر آورده شد و اون خدای مهربان 2 تا خط موازی رو به هم رسوند و به تو رسیدم اما یک اتفاق افتاد که خیلی نگران شدم چون یه شب دیدم با دیگری نشستی گفتم خدایا تو هم دل منو شکستی آخه تازه داشتم مثل گل شکوفا می شدم به تو گفتم تو چرا با اون بودی گفتی تو هم با دیگری هستی گفتم نیستم گفتی دیدم هستی ولی اون عموی من بود و تو اشتباه می کردی رفتی بی تو دلم پره درده برو دلمو شکستی خدا دل تو رو هم بشکونه که مثل من هر لحظه غم بخوری همین پایان.