ای تاج سرم دلم می خواست من هم عاشق بشم تابفهمم عشق چیه بوسه های اتشین و داغ چیه گذشت گذشت تا اینکه یه روزی تو رو که عشق اینده ام بودی دیدمت و عاشقت شدم تو هم. عاشغم شدی و از نگاه پر فروغت نوید از لجظه رسیدن می داد گویی ما 2 تا رو پدرانمان برای هم ساخته بودند ...بله روزی مثل همین روزها به تو دل دادم ما سرمست و شاد و فارغ از همه غمهای دنیا شاد شاد بودیم دست در دست هم قدم میزدیم یکدیگر را بغل می کردیم می بوسیدیم و سخت در اغوش پر از عشق و محبت همدیگر رافشار می دادیم اما عشق ما هم مانند همه عشقها به سرانچام نرسید بردی از یادم دادی بر بادم هر چند با یادت هنوز هم شادم دل به تو دادم در دامت افتادم از غم ازادم سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد براهت هنوز چه شد ان همه پیمان که از ان لب خندان بشنیدم هرگز خبری نشد از ان کی ایی ببرم ای شمع سحرم در بزمم نفسی بنشین تا سحرم ای تاج سرم .............