شاید یه روزی یه دستگاهی اختراع بشه تا یکی در مورد یکی فکر میکنه چشم آدم نور بزنه یه نوری سبز رنگ از سمت چشم تو به چشم اینجوری معلوم میشه چقدر منو میخوای یا من تو رو میخوام اگر نور سبز از سمت تو کم رنگ باشه یعنی میخوای اما در شک و تردیدی هر چه سبز پر رنگتر باشه یعنی بیشتر میخوای اگر هم رنگش سفید شد یعنی پشیمون شدی و دیگه نمیخوای اگر 7 رنگ رنگین کمون از یکی بطرف یکی دیگه بره یعنی اون رنگین کمانی هست رنگین کمان همه جا هست حتی نزدیک غار یا بالای کوه یا پشت در زمین فوتبال حتی در کنار دریا ناگهان طیفی از رنگهای زیبای رنگین کمانی طبیعت میدونه چه جوری آدمها رو شاد کنه آدمی که هیچ ثروتی نداره و دلش میخواد شانسی معجزه ای بشه و دل تو رو بدست باره با پول اما میبینه پولی نداره یه روز غمگین و تنها میره دریا میگه ای طبیعت زیبا دلکم گرفته در همین لحظه در کنار ساحل دراز میکشه میبینه یه صدف کنارشه اونو باز میکنه گوهر مروارید پیدا میکنه طبیعت اونو ثروتنمد میکنه خوشحال میشه میره اون شیرینی تر رو میخره میخوره حتی در کویر خشک برهوت که هیچ نشانی از آب و گیاه نیست ناگهان ممکنه چشمه ای فواران کنه اما آیا چنین دستگاهی هست نه نه نیست فعلا نیست اما بشر نشون داده که فقط کافیه فکری به ذهنش برسه اونو میسازه اما در حال حاضر چنین دستگاهی نیست و فقط نگاه و تپش قلب و سپس خمیازه کشیدنه خمیازه کشیدن یعنی سعی کردم بتو برسم اما نمیشد یاراهی نبود و خمیازه مییاد و هر چند نانسی قبل از پیدایش زمین در زمینی دیگر زندگی میکرد عمر نانسی ها مانند زمینی ها 100 سال نیست نانسی ها یک میلیارد سال نوری عمر میکنند و همیشه هم در یک سن هستند آنها نیز میمیرند اما بدون مریض شدن نانسی ها ناگهان متولد میشوند و زمان مردن ناگهان پودر میشوند و غیب میشوند هیچ دود و خاکستر یا استخوانی از آنها نمی مانند نانسی پایان