چقدر در زندگی خودم بودم چقدر برای دیگران زندگی کردم؟ تا جایی که یادم میاد هر چه سنم کمتر بود برای رضایت دیگران زندگی کردم و سعی کردم انها از من راضی باشند و هر وقت میخواستم خودم باشم احساس تنهایی می کردم و ادمهای دورو برم کمتر می شد اما با گذشت زمان فهمیدم که باید همیشه خودم باشم حتی به قیمت تنهایی باشه فهمیدم در تنهایی هم لذتی هست که با دیگران بودن و با فکر انها زندگی کردن نیست.اما حیف که دیر فهمیدم که باید خودم باشم شاید همه باید خودشان باشند ممکنه امکاناتی رو از دست بدم اگر تنها باشم اما ارزشش رو داره وقتی در سن 35 سالگی فهمیدم که در میان راه زندگیم بودم وقتی تصمیم گرفتم خودم باشم دیدم زیاد هم تنهایی بد نیست در اصل با افرادی فاصله گرفتم که ویروس بودند وقتی ما با هم همفکر نباشیم یعنی تحمیل یا تحمل کردن انچه که بدلخواه نیست و این یعنی خستگی استرس شاید در ان لحظه در جمع ادمها کمی خوشحالتر باشیم اما موقتی و زود گذره و تاثیر فکرهایی که با ادم جور نیست سبب بیخوابی و بیحالی میشه حالا چند سالی هست که خودم هستم هر چند بعضی مواقع ادم مجبوره همرنگ جماعت بشه چون چاره ای نیست به این میگن سیاست تا ادم اسیب نبینه اره دیدونه تو هستم خوشا به حالم که تو رو دارم اخه همخونه تو هستم تویی که تقریبا مثل منی و یا من مثل توام چقدر خوبه حالم وقتی تویی که مثل منی هستم حالا میتونم هر جا دلم بخواد برم با ادمهایی باشم که خودم انها رو میخوام نه اینکه انها منو بخوان حالا اگر هر 2 تا همدیگرو بخوایم که خیلی بهتر....امروز یک سایت دیدم در باره امارگیر شمارشگر وب زنده دقیق و انلاین بود ip.city و این یکی سایت pingmeter.com