5 سال دنبال یک نفر بودم هر بار اونو نگاه می کردم اما اون نگاهم نمی کرد چون اصلا اون نمی دونست که من نگاهش می کنم همیشه به خودم می گفتم اگر به این برسم چی میشه اما غیر ممکن بود چون اون همیشه سرش در لاک موبایل بود تا اتوبوس آبی رنگ بیاد اون و بقیه رو سوار کنه ببره سر کار حتی نمی دونستم کارش چیه خوشتیپ و قشنگ بود در رویام همیشه چنین مردی بود اما فقط در خواب بعضی از این آدمها رو که دوست داشتم می دیدیدم می بوسیدم و احساسات پر شور و داغم رو با اون در خواب تقسیم می کردم آنقدر به این نگاه کردم که در این 5 سال حتی یکبار هم به من نگاه نکرد که فرصت سلام گفتن رو داشته باشم پس از 5 سال اینو دیدم یه ماشین مدل بالا داشت یه جا استاده بود منم رفتم دقیقا کنارش و تظاهر کردم منتظر کسی هستم این آقا ناگهان پس از 5 سال به من نگاه کرد اولین بار بود که چشم تو چشم شدیم آن هم در فاصله نیم متری شیشه رو آورد پایین گفت ببخشید دنبال یه آدرسی می گردم اگر بلد هستین لطفا برام بگین گفتم اوه آره بلدم اما بهتره براتون روی کاغذ بنویسم گفت بیا سوار ماشین شو اینجا بفرمایین بشینین برام بنویسید من هم از خدا خواسته فوری رفتم نشستم ضربان قلبم تند تند میزد و وقتی خودکار رو بدست داد دستم می لرزید عرق از همه جام جاری بود اون هم همیشه می گفت ببخسید مزاحم شما شدم وقت شما رو گرفتم به هر جون کندنی بود آدرس رو نوشتم دادم به اون اون تبسم کرد و تشکر هم کرد اما دوست نداشتم پیاده بشم این بهترین فرصت بود اما چه جوری از کجا شرو ع کنم گفت اگر جایی میخواین برین شما رو برسونم فوری گفتم آره اما حالا که دوست شدیم شماره به هم بدیم تا با هم بیشتر آشنا بشیم گفت باعث افتخار منه شماره رو داد دادم رفتیم منو رسوند پیاده شدم به این امید که به من زنگ بزنه اما 2 هفته شد خبری نشد خودم 2 بار تماس گرفتم جوابی نداد 2 هفته دیگه گذشت دیدم زنگ زد گفت اگر دوست داری بریم بیرون بگردیم رفتیم گشتیم و یکسال از دوستی ما گذشت که گفت دارم میرم اروپا اون رفت دیگه اونو ندیدم همین ....